به گزارش اقتصاد سرآمد، مرتضی فاخری، دکترای مدیریت بازرگانی در مطلبی برای این روزنامه به بررسی ویژگیها و تاثیر اقتصاد رفتاری در موضوع مدیریت احساسی اقتصاد پرداخته است که در ادامه میخوانید:
در اقتصاد رفتاری به بررسی تأثیر احساسات، شناخت و رفتار انسانها بر تصمیمگیریهای اقتصادی با رعایت درک و مدیریت احساساتی مانند ترس، طمع، اضطراب و امید پرداخته میشود که همه اینها میتوانند بر تصمیمگیریهای مالی و اقتصادی یک جامعه تأثیر بگذارند. با توجه به شرایط امروز اقتصاد و توجه مدیران و مشاوران اقتصادی در همه عرصهها و زمینهها، این موضوع را با جزئیات دقیقتری در ۲۰ ند مجزا بررسی میکنیم:
پایههای علمی مدیریت احساسی اقتصاد
اقتصاد سنتی فرض میکند که افراد همیشه منطقی عمل میکنند و تصمیمگیریهای آنها بر اساس حداکثرسازی سود و مطلوبیت است. اما در واقعیت، احساسات نقش بزرگی در تصمیمگیریهای اقتصادی ایفا میکنند. اینجاست که «اقتصاد رفتاری» وارد میشود و نشان میدهد که چگونه احساساتی مانند ترس، طمع، اضطراب و امید میتوانند بر رفتار اقتصادی تأثیر بگذارند.
از نظریههای کلیدی و معروف در این موضوع را میتوان به تئوری چشمانداز اشاره کرد که توسط دانیل کانمن و آموس تورسکی مطرح شد. آنها بیان میکردند که افراد بیشتر از اینکه به دنبال سود باشند، از ضرر اجتناب میکنند و این رفتار را ناشی از ترس از دست دادن میدانستند. یکی دیگر از نظریهها، تئوری اثر تمایل به تأیید است که در آن گفته شده افراد تمایل دارند اطلاعاتی را باور کنند که با احساسات یا باورهای قبلی آنها همخوانی داشته باشد، حتی اگر این اطلاعات نادرست باشد. و در نهایت، نظریه اثر هالهای که ثابت میکند احساسات مثبت یا منفی نسبت به یک موضوع میتوانند بر تصمیمگیریهای اقتصادی تأثیر بگذارند.
تاثیر احساسات کلیدی بر اقتصاد
احساسات خاصی هستند که بهطور مکرر بر تصمیمگیریهای اقتصادی تأثیر میگذارند. از جمله میتوان به حس طمع اشاره کرد که با تمایل به کسب سود بیشتر در کوتاهترین زمان ممکن، منجربه سرمایهگذاریهای پرریسک یا ایجاد حبابهای اقتصادی میشود. یا حس ترس بهصورتی که با ترس از دست دادن پول یا موقعیت، میتواند منجربه فروش بیموقع داراییها یا کاهش مصرف و سرمایهگذاری شود. همچنین میتوان به حس اضطراب اشاره کرد که با نگرانی درباره آینده اقتصادی، میتواند باعث کاهش اعتمادبهنفس در تصمیمگیریهای مالی شود. مهمتر از همه حس امید با تمایل به بهبود شرایط اقتصادی، میتواند منجربه خوشبینی بیش از حد و نادیده گرفتن ریسکها شود.
مدیریت احساسی در تصمیمگیریهای اقتصادی
برای مدیریت احساسی اقتصاد، باید احساسات را شناسایی کرده و آنها را به شیوهای کنترل کنیم که به تصمیمگیریهای بهتر منجر شود. این کار در سه سطح انجام میشود:
الف) سطح فردی: شناسایی احساسات، تنظیم احساسات، داشتن برنامه بلندمدت و اجتناب از تصمیمگیریهای سریع
ب) سطح سازمانی: رهبری احساسی، شفافیت اطلاعاتی و فرهنگ سازمانی مثبت
ج) سطح کلان اقتصادی: سیاستهای اقتصادی پایدار، آموزش عمومی و شفافیت در اطلاعرسانی.
نقش فناوری در مدیریت احساسی اقتصاد
فناوریهای نوین، بهویژه در حوزههای فینتک و هوش مصنوعی، ابزارهای قدرتمندی برای مدیریت احساسی اقتصاد فراهم کردهاند. این فناوریها میتوانند به افراد و سازمانها کمک کرده تا احساسات خود را بهتر درک و کنترل کنند. بهطور مثال، در مورد اپلیکیشنهای مالی شخصی، میتوان با ابزارهایی مانند Mint یا YNAB به کاربران کمک کرد تا احساسات خود را در برابر هزینهها و سرمایهگذاریها مدیریت کنند. یا در مورد هوش مصنوعی، الگوریتمهای هوش مصنوعی میتوانند احساسات کاربران را از طریق تحلیل متن (مثلاً در شبکههای اجتماعی) شناسایی کرده و به شرکتها کمک کرده تا رفتار بازار را پیشبینی کنند. در مورد رباتهای مشاور مالی هم که بر اساس دادهها و الگوریتمها منطقی عمل میکنند و تحت تأثیر احساسات قرار نمیگیرند و میتوان به کاربران کمک کرد تا تصمیمگیریهای بهتری داشته باشن.
تأثیر فرهنگ بر مدیریت احساسی اقتصاد
فرهنگ نقش مهمی در شکلگیری احساسات و رفتارهای اقتصادی افراد دارد. در فرهنگهای مختلف، احساساتی افراد با به شیوههای متفاوتی بروز میکنند.
فرهنگهای فردگرا: در این فرهنگها، افراد ممکن است بیشتر تحت تأثیر احساسات شخصی خود قرار بگیرند و تصمیمگیریهای اقتصادی مستقلتری داشته باشند.
فرهنگهای جمعگرا: در این فرهنگها، احساسات گروهی و جمعی ممکن است تأثیر بیشتری بر تصمیمگیریهای اقتصادی داشته باشند.
فرهنگهای ریسکپذیر: در برخی فرهنگها، ریسکپذیری بیشتر پذیرفته شده است که میتواند منجربه تصمیمگیریهای اقتصادی جسورانهتر شود.
فرهنگهای محافظهکار: در این فرهنگها، ترس از ضرر ممکن است باعث شود افراد از ریسککردن اجتناب کنند.
ارتباط مدیریت احساسی اقتصاد با علوم اعصاب
علوم اعصاب به بررسی مکانیسمهای مغزی میپردازد که زیربنای احساسات و تصمیمگیریهای اقتصادی هستند. این حوزه به ما کمک میکند تا درک بهتری از مدیریت احساسی اقتصاد داشته باشیم.نقش آمیگدال: آمیگدال بخشی از مغز است که مسئول پردازش احساسات مانند ترس و اضطراب است. فعالشدن بیش از حد آمیگدال میتواند منجربه تصمیمگیریهای غیرمنطقی شود.
نقش قشر پیشپیشانی: این بخش از مغز مسئول تفکر منطقی و کنترل احساسات است. تقویت این بخش میتواند به افراد کمک کند تا احساسات خود را بهتر مدیریت کنند.
هورمونها و احساسات: هورمونهایی مانند کورتیزول (هورمون استرس) و دوپامین (هورمون لذت) میتوانند بر تصمیمگیریهای اقتصادی تأثیر بگذارند.
مدیریت احساسی اقتصاد در بازارهای مالی
بازارهای مالی یکی از حوزههایی هستند که احساسات به شدت بر آنها تأثیر میگذارند. در این بخش، به برخی مفاهیم کلیدی مرتبط با مدیریت احساسی در بازارهای مالی میپردازیم:رفتار گلهای: تمایل افراد به پیروی از رفتار جمعی، حتی اگر این رفتار غیرمنطقی باشد. این پدیده میتواند منجربه حبابهای اقتصادی یا سقوط بازارها شود.
اثر لنگر: تمایل افراد به تکیهکردن بر اطلاعات اولیه (مانند قیمت اولیه یک سهم) در تصمیمگیریهای اقتصادی.
نظریه موجهای الیوت: این نظریه نشان میدهد که احساسات جمعی میتوانند الگوهای موجمانندی در بازارهای مالی ایجاد کنند.
مدیریت احساسی اقتصاد و سلامت روان
احساسات کنترلنشده میتوانند تأثیر منفی بر سلامت روان افراد داشته باشند که به نوبه خود بر تصمیمگیریهای اقتصادی تأثیر میگذارد. مدیریت احساسی اقتصاد میتواند به بهبود سلامت روان کمک کند.
استرس مالی: استرس ناشی از مشکلات مالی میتواند منجربه اضطراب و افسردگی شود. مدیریت احساسات میتواند به کاهش این استرس کمک کند.
رابطه سلامت روان و تصمیمگیری: سلامت روان بهتر میتواند به تصمیمگیریهای اقتصادی منطقیتر و مؤثرتر منجر شود.
حمایت روانی: ارائه حمایت روانی به افراد در مواجهه با چالشهای اقتصادی میتواند به آنها کمک کند تا احساسات خود را بهتر مدیریت کنند.
مدیریت احساسی اقتصاد در شرایط بحرانی
در شرایط بحرانی مانند رکود اقتصادی، جنگ یا پاندمی، مدیریت احساسی اقتصاد اهمیت بیشتری پیدا میکند. در این شرایط، احساساتی مانند ترس و اضطراب میتوانند به سرعت گسترش یابند و بر تصمیمگیریهای اقتصادی تأثیر بگذارند.
سیاستهای حمایتی دولت: در شرایط بحرانی، دولتها میتوانند با اجرای سیاستهای حمایتی (مانند کمکهای مالی یا کاهش نرخ بهره)، احساسات منفی را کاهش دهند.
شفافیت اطلاعاتی: ارائه اطلاعات دقیق و بهموقع به مردم میتواند از گسترش ترس و اضطراب جلوگیری کند.
آموزش عمومی: افزایش آگاهی مردم درباره تأثیر احساسات بر اقتصاد میتواند به آنها کمک کند تا در شرایط بحرانی تصمیمگیریهای بهتری داشته باشند.
ادامه دارد…
بازنشر فانوس دریا به نقل از اقتصاد سرآمد