بایدها و نبایدهای روان‌شناسی اقتصاد در زمان جنگ

گروه اقتصاد- مرتضی فاخری – اقتصاد و جنگ، دو واژه‌ای هستند که در نگاه اول شاید به دو دنیای متفاوت تعلق داشته باشند؛ یکی عدد و تحلیل و شاخص و…

بایدها و نبایدهای روان‌شناسی اقتصاد در زمان جنگ

گروه اقتصاد- مرتضی فاخری – اقتصاد و جنگ، دو واژه‌ای هستند که در نگاه اول شاید به دو دنیای متفاوت تعلق داشته باشند؛ یکی عدد و تحلیل و شاخص و دیگری گلوله، انفجار و خون. اما تاریخ نشان داده که این دو، در واقع رقصی مرگبار و به‌هم‌تنیده دارند. هر جنگ، یک اقتصاد پشت‌پرده دارد و هر اقتصاد، در برابر جنگی قریب‌الوقوع، به‌نوعی واکنش روانی دچار می‌شود. پرسش اصلی اینجاست: در مواجهه با اقتصاد جنگ، چه باید کرد و از چه باید پرهیز کرد؟
به گزارش روزنامه اقتصاد سرآمد، مرتضی فاخری، محقق و پژوهشگر در نوشتاری اختصاصی برای روزنامه اقتصاد سرآمد به بررسی بایدها و نبایدهای روان‌شناسی اقتصادی در زمان جنگ پرداخته است. او در این نوشتار اطمینان، اعتماد و آگاهی‌بخشی را اصول اساسی اقتصاد جنگ دانسته و به اهمیت موضوعاتی از جمله واکنش‌های روانی مردم و جایگاه ویژه سواد رسانه‌ای در دوران جنگ پرداخته است. این مطلب را در ادامه می‌خوانید:

اطمینان، اعتماد و آگاهی‌بخشی؛ اصول اساسی اقتصاد جنگ
وقتی اولین توپ جنگ به صدا درمی‌آید، بازارهای مالی جهان بیش از هر چیز دیگری گوش‌شان تیز می‌شود. دلار بالا و پایین می‌رود، قیمت طلا نوسان پیدا می‌کند و سرمایه‌گذاران، ناگهان با تپشی در قلب، به‌دنبال فرار از زیان هستند. این وضعیت، نه‌فقط حاصل محاسبه اقتصادی که نتیجه‌ واکنشی روانی در سطح کلان است؛ ترس از آینده، هجوم بی‌اعتمادی و گریز از ریسک.
بسیاری از مردم گمان می‌کنند روان‌شناسی جنگ فقط در میدان نبرد معنا دارد، اما واقعیت این است که ذهن انسان، حتی اگر هزاران کیلومتر دورتر از خط‌مقدم باشد، درگیر تأثیرات روانی درگیری می‌شود. کارمندی در تهران، تاجری در استانبول یا دانشجویی در پاریس، وقتی خبر حمله‌ نظامی را می‌شنود، تصمیمات مالی و رفتاری‌اش تغییر می‌کند. اینجاست که روان‌شناسی اقتصاد جنگ وارد صحنه می‌شود: علمی که بررسی می‌کند ذهن انسان در فضای ناامن و پرتنش جنگی چگونه تصمیمات اقتصادی می‌گیرد.
یکی از اصلی‌ترین واکنش‌های روانی در شرایط جنگی، نااطمینانی است. روان انسان به‌طور طبیعی، از ابهام گریزان است. وقتی آینده مبهم می‌شود، افراد ترجیح می‌دهند تصمیمات اقتصادی را به تعویق بیندازند؛ از خرید خودرو گرفته تا سرمایه‌گذاری در بازار سهام. این تعویق، در سطح کلان، به رکود اقتصادی می‌انجامد. در واقع، هر گلوله‌ای که در جبهه شلیک می‌شود، می‌تواند معادل هزاران تصمیم اقتصادی باشد که هرگز گرفته نمی‌شود.
در این شرایط، رسانه‌ها نقش کلیدی پیدا می‌کنند. لحن خبرها، پوشش رویدادها و حتی تیتر روزنامه‌ها، می‌تواند به ‌جای آرام‌ کردن جامعه، آتش بی‌اعتمادی را شعله‌ور کند. یکی از بزرگ‌ترین بایدها این است: اطلاع‌رسانی شفاف، دقیق و بدون بزرگ‌نمایی. بزرگ‌نمایی بحران، آسیب اقتصادی روانی را تشدید می‌کند. همچنین یکی از نبایدها این است: نباید مردم را در معرض اطلاعات متناقض و بی‌اعتبار قرار داد. ذهن دچار اضطراب، با اطلاعات متناقض، بیشتر دچار سردرگمی و ترس می‌شود.
اقتصاد جنگ، فقط با تانک و موشک شکل نمی‌گیرد. یکی از مولفه‌های پنهان آن، اعتماد است. دولت‌ها، بانک‌ها و نهادهای مالی، اگر نتوانند اعتماد مردم را در شرایط بحرانی حفظ کنند، بیش از آنکه‌ از حمله خارجی آسیب ببینند، از فروریختن درونی متلاشی خواهند شد. حفظ روان عمومی جامعه، از طریق ارائه تحلیل‌های واقع‌گرایانه و اجتناب از افراط و تفریط، یکی از اصول حیاتی مدیریت اقتصاد در بحران جنگی است.
نباید از نقش شایعات نیز غافل شد. در هر جنگی، پویایی بازارهای اقتصادی نه‌فقط با واقعیت‌ها، بلکه با ادراکات شکل می‌گیرد. اگر مردم باور داشته باشند که سقوط اقتصادی قریب‌الوقوع است، حتی اگر شواهد واقعی وجود نداشته باشد، رفتارشان آن سقوط را واقعی می‌کند. این همان چیزی‌ است که روان‌شناسان اقتصادی آن را پیشگویی خودمتحقق‌کننده می‌نامند.
در مواجهه با این پدیده، آگاهی‌بخشی عمومی اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند. باید به مردم آموزش داد که چگونه اطلاعات درست را از شایعات تفکیک کنند، چگونه در شرایط جنگی رفتار اقتصادی عاقلانه داشته باشند و چگونه اعتماد خود را به نظام اقتصادی حفظ کنند. این کار، وظیفه فقط دولت نیست؛ رسانه‌ها، دانشگاه‌ها، فعالان اجتماعی و حتی کاربران شبکه‌های اجتماعی در آن سهم دارند.

واکنش‌های روانی مردم در اقتصاد جنگ
روان‌شناسی اقتصاد جنگ فقط به روزهای آغازین درگیری محدود نمی‌شود؛ با تداوم جنگ، انسان‌ها وارد فازهای جدیدی از واکنش روانی می‌شوند. در ابتدا، ترس حاکم است. بعد، نوعی پذیرش یا تطابق روانی رخ می‌دهد و در نهایت، خستگی ذهنی و احساسی سراسر جامعه را دربر می‌گیرد. این چرخه روانی، در رفتارهای اقتصادی هم قابل مشاهده است. مردم ابتدا پول خود را بیرون می‌کشند، خریدهای بزرگ را متوقف می‌کنند، سپس به خریدهای اندوخته‌ای روی می‌آورند، از دلار و طلا گرفته تا مواد غذایی و سرانجام، در صورت تداوم بحران، نوعی بی‌تفاوتی به امور اقتصادی در جامعه پدیدار می‌شود؛ همان چیزی که اقتصاددانان از آن با عنوان بی‌اعتمادی ساختاری یاد می‌کنند.
در چنین وضعیتی، دولت‌ها باید سیاست‌هایی اتخاذ کنند که هم به روان جامعه آرامش دهد و هم شاخص‌های اقتصادی را تثبیت کند. اینجا جایی است که تخصص روان‌شناسان اقتصادی اهمیت می‌یابد؛ کسانی که می‌توانند دستورالعمل‌هایی پیشنهاد دهند تا احساس امنیت روانی مردم بازسازی شود. مثل چه؟ مثل اظهارنظرهای هدفمند و به‌موقع مسئولان، پرداخت به‌موقع یارانه‌ها، تضمین دسترسی به اقلام ضروری و مهم‌تر از همه، شفاف‌سازی در سیاست‌های آتی.
بخش خصوصی نیز وظیفه‌ای دارد: ایجاد پایداری ذهنی. این یعنی برندها و کسب‌وکارها باید طوری رفتار کنند که انگار اوضاع تحت کنترل است؛ حتی اگر نباشد. فروشگاه‌ها با ویترین‌های پُر، رسانه‌های تبلیغاتی با پیام‌های امیدبخش و بانک‌ها با رفتارهای خدماتی منسجم، همه به حفظ آرامش روانی جامعه کمک می‌کنند. در روزهای جنگ، برندهای قوی فقط آن‌هایی نیستند که سهم بازار بالایی دارند؛ بلکه آن‌هایی‌ هستند که احساس امنیت ذهنی در مشتریان‌شان ایجاد می‌کنند.
نباید فریب خورد. روان‌شناسی اقتصاد جنگ، شمشیری دولبه است. اگر به درستی مدیریت نشود، می‌تواند به ابزار کنترل یا حتی سرکوب بدل شود. مثال‌های تاریخی نشان می‌دهند برخی دولت‌ها با استفاده از فضای جنگی، ترس عمومی را به ابزاری برای محدود کردن آزادی‌های مدنی یا اجرای سیاست‌های ریاضتی تبدیل کرده‌اند. بنابراین یکی از نبایدهای مهم این است که نباید از روان جامعه در جهت مهندسی ناپایدار اقتصادی استفاده شود.

اهمیت سواد رسانه‌ای مردم در اقتصاد جنگ
اقتصاد جنگ، نه‌تنها متأثر از واکنش‌های روانی داخلی است، بلکه از سیگنال‌هایی که بازیگران بین‌المللی ارسال می‌کنند نیز تأثیر می‌پذیرد. در فضای جنگی، هر خبر کوچک می‌تواند بزرگ‌ترین بازارها را بلرزاند. گزارشی از اعزام ناو جنگی، لغو یک قرارداد صادراتی یا حتی توئیتی از سوی یک سیاستمدار می‌تواند ذهن‌ها را دچار تلاطم کند. در چنین شرایطی، جامعه نیازمند فیلترهای روانی است؛ یعنی آموختن اینکه همه اخبار، ارزش یکسانی برای واکنش ندارند و باید بین واقعیت و هیجان مرزی قائل شد.
یکی از کارکردهای مهم روان‌شناسی اقتصادی در جنگ، ارتقای سواد رسانه‌ای است. جامعه‌ای که بتواند هیجان‌های خبری را تحلیل کند، در برابر موج‌های روانی مقاوم‌تر خواهد بود. همین سواد رسانه‌ای است که می‌تواند مانع رفتارهای گله‌ای شود؛ مثل هجوم ناگهانی به صرافی‌ها یا خرید بی‌رویه اقلام مصرفی. رفتارهای گله‌ای معمولاً از ترس ناشی می‌شوند، نه تحلیل. آنچه باعث تفاوت کشورها در مدیریت بحران می‌شود، نه فقط سیاست‌گذاری، بلکه نوع رفتار جمعی و ساختار روانی جامعه است.
همزمان روان انسان‌ها در دوران جنگ، پذیرای «افسانه‌های اقتصادی» می‌شود. شایعه‌هایی نظیر: «دلار تا دوبرابر بالا میره»، «فلان بانک ورشکست شده» یا «این ماده غذایی قراره نایاب بشه» تبدیل به روایت‌هایی می‌شوند که عقل را به حاشیه می‌رانند. این افسانه‌ها، صرف‌نظر از درست یا غلط بودن، قدرت‌شان را از ضعف روانی جمعی می‌گیرند و در اینجاست که رسانه‌ها، نهادهای آموزشی و حتی افراد تأثیرگذار در شبکه‌های اجتماعی می‌توانند نقش قهرمانانه‌ای ایفا کنند؛ با مقابله با شایعه، ایجاد اطمینان و تقویت رفتار آگاهانه.

نقش روان جمعی وتجربه زیسته ملل جنگ‌دیده 
تجربه ملت‌هایی که در طول تاریخ با جنگ مواجه شده‌اند، یک نکته را به‌وضوح نشان می‌دهد: آنچه ملت‌ها را حفظ می‌کند، فقط قدرت تسلیحاتی یا منابع مالی نیست، بلکه «سرمایه روانی» آن‌هاست. ملت‌هایی که خاطرات جنگ، فقر و قحطی را در ذهن دارند، در مواجهه با جنگ‌های جدید، سریع‌تر واکنش نشان می‌دهند. این «حافظه تاریخی اقتصادی» می‌تواند هم یک ابزار بقا باشد، هم یک عامل بحران.
در جوامعی که جنگ‌های طولانی را از سر گذرانده‌اند، نوعی آستانه تحمل روانی شکل گرفته است. مردم به‌ جای ترس آنی، نوعی آمادگی ذهنی دارند که به آن‌ها اجازه می‌دهد تصمیم‌های اقتصادی را با فاصله بیشتری از احساسات بگیرند. در مقابل، جوامعی که سال‌ها در صلح و ثبات زندگی کرده‌اند، ممکن است با کوچک‌ترین خبر جنگی، دچار اختلال روانی و اقتصادی شوند. این تفاوت نگرش، تأثیر مستقیمی بر بازارها، رفتار مصرفی و نحوه تعامل مردم با اخبار جنگی دارد.
نقش نهادهای مذهبی، فرهنگی و اجتماعی نیز بسیار پررنگ می‌شود. آن‌ها می‌توانند با روایت‌هایی از ایثار، صبر، تاب‌آوری و امید، جامعه را در برابر فروپاشی روانی مقاوم کنند. همانطور که در بحران‌های گذشته دیدیم، شعر، موسیقی، هنر و حتی طنز، ابزارهایی برای مقابله با ترس اقتصادی هستند. یک لبخند در روزگار جنگ، بیش از هر بسته حمایتی، می‌تواند مؤثر باشد؛ چراکه به مغز، نشانه‌ای از ادامه زندگی و امکان دوباره ساختن می‌دهد.
در سطوح کلان، سیاست‌گذاران اقتصادی باید از دام «رفتارهای واکنشی» بپرهیزند. تصمیمات عجولانه‌ای نظیر مسدود کردن بازار ارز، ممنوعیت واردات یا ایجاد فضای بسته رسانه‌ای، نه‌تنها ترس را فرو نمی‌نشانند، بلکه آن را چندبرابر می‌کنند. بایدها در این بخش شامل ارتباط شفاف با مردم، تحلیل‌های منظم از شرایط و فراهم‌ کردن امید برای بعد از جنگ است. مردم وقتی می‌دانند که برنامه‌ای برای «فردا» وجود دارد، کمتر از «امروز» می‌ترسند.

«اقتصاد امید» در دوران جنگ
در دل تاریکی جنگ، اگر نوری باشد که بتواند ذهن‌ها را آرام و دل‌ها را گرم نگه دارد، آن نور چیزی نیست جز«اقتصاد امید». حتی در شرایطی که انفجارها می‌لرزانند و اخبار تلخ هر روز از راه می‌رسند، هنوز امکان «برنامه‌ریزی برای آینده» وجود دارد و همین چشم‌انداز آینده‌محور است که می‌تواند فشار روانی جنگ را تعدیل کند. مردم وقتی باور کنند که بحران گذراست که قرار نیست این وضعیت تا ابد ادامه داشته باشد، تصمیمات اقتصادی‌شان نیز معقول‌تر می‌شود.
اینجاست که دولت‌ها و سیاست‌گذاران باید «روایت آینده‌ساز» بسازند؛ نه وعده‌های پوچ، بلکه برنامه‌هایی قابل لمس. مثلاً اعلام پروژه‌های بازسازی پس از جنگ، حمایت از کسب‌وکارهای کوچک یا حتی طرح‌هایی برای اشتغال جوانان می‌تواند ذهن جامعه را از «اکنونِ تلخ» به «فردای ممکن» منتقل کند. این انتقال روانی، قدرتی برابر یا حتی بیشتر از تخصیص بودجه دارد.
در شرایطی که جنگ هزینه‌زا، فرساینده و بلندمدت است، حمایت از اقشار آسیب‌پذیر تنها وظیفه اقتصادی نیست، بلکه یک ضرورت روانی است. بی‌توجهی به حاشیه‌نشین‌ها، بازنشستگان، کارگران و آسیب‌دیدگان نه‌تنها نابرابری را تشدید می‌کند، بلکه احساس بی‌پناهی را در جامعه پخش می‌کند؛ احساسی که مانند ویروس، همدلی و امید را از بین می‌برد.
از آن‌سو، نباید سرمایه اجتماعی از یاد برود. مردم وقتی ببینند که خیّری ناشناس هزینه درمان کودکی را تقبل می‌کند یا رستورانی غذای رایگان به امدادگران می‌دهد، حس «در کنار هم بودن» دوباره جان می‌گیرد. این حس که اقتصاددانان از آن به‌عنوان «سرمایه نرم» یاد می‌کنند، در بسیاری از موارد مهم‌تر از سیاست پولی و مالی است. در حقیقت، ستون‌های واقعی اقتصاد در روزگار جنگ، از فولاد و بتن نیستند؛ از همدلی، گفت‌وگو و نیت‌های خوب ساخته شده‌اند.

تاب‌آوری اقتصادی و انطباق با شرایط جنگی 
تاب‌آوری اقتصادی، همان عنصر پنهانی‌ است که در دل بحران‌ها، از کشورها قهرمان می‌سازد. این مفهوم، فقط به معنای «تحمل سختی‌ها» نیست؛ بلکه توانایی سازگاری پویا با شوک‌های بیرونی و بازیابی سریع از آن‌هاست. در دوران جنگ، اقتصاد نیازمند انعطاف و توان بازسازی است، نه‌فقط در ساختار، بلکه در ذهنیت عمومی.
جامعه‌ای که در مواجهه با تورم، کمبود و ناامنی اقتصادی بتواند خود را با شرایط جدید وفق دهد، جامعه‌ای است که در مسیر ترمیم حرکت خواهد کرد. مثلاً وقتی مردم یاد بگیرند منابع را بهتر مصرف کنند، از تولیدات بومی حمایت کنند و کسب‌وکارهای کوچک را زنده نگه دارند، در واقع ستون‌های جدیدی برای یک اقتصاد تاب‌آور می‌سازند.
اینجا جایی است که نوآوری نقش پیدا می‌کند. بسیاری از پیشرفت‌های علمی و صنعتی در دل جنگ‌ها به دنیا آمده‌اند، چون فشار جنگ، نیاز به حل مسئله را فوریت می‌بخشد. استارتاپ‌ها، نهادهای خلاق، دانشگاه‌ها و مراکز علمی باید بدانند که در دل بحران نیز می‌توان خلق ارزش کرد؛ نه‌فقط بقا، بلکه حتی رشد.در این میان، عدالت اقتصادی نیز نباید از یاد برود. وقتی اقشار فرودست بار اصلی جنگ را به دوش می‌کشند و اقشار خاص در حاشیه امن باقی می‌مانند، شکاف روانی و اقتصادی تعمیق می‌شود. این ناعدالتی، بیش از هر بمبی، بنیان انسجام اجتماعی را متزلزل می‌کند. از همین رو، بازتوزیع عادلانه منابع، شفافیت بودجه‌ای و گزارشگری عمومی، تبدیل به عناصر کلیدی در حفظ سرمایه اجتماعی می‌شوند.

آیا جهانِ پس از جنگ می‌تواند مقاوم‌تر باشد؟ 
در پایان، شاید این پرسش همچنان پابرجا بماند: آیا می‌توان از دل فاجعه، فهمی نو از انسان و جامعه بیرون کشید؟ آیا روان‌شناسی اقتصاد جنگ، صرفاً یک ابزار برای تحلیل بحران است یا می‌تواند به قطب‌نمایی برای ساختن فردایی پایدارتر تبدیل شود؟ پاسخ، نه در نظریه‌ها که در رفتار هرروزه ماست. در تصمیمی که می‌گیریم وقتی شایعه‌ای می‌شنویم. در انتخابی که می‌کنیم هنگام سرمایه‌گذاری در روزهای ناامن و در نگاهی که به همدیگر داریم، حتی وقتی دنیا از هم پاشیده به نظر می‌رسد.روان‌شناسی اقتصاد جنگ، در اصل درباره امید است؛ امیدی که با ترس می‌جنگد، با دروغ مقابله می‌کند و با همکاری و همدلی جان می‌گیرد. در دنیایی که انفجارها با اخبار اقتصادی گره خورده‌اند، آنچه ما را زنده نگه می‌دارد نه‌تنها سیستم بانکی که سلامت روانی‌ است. باید به یاد داشت که همه عددها و نمودارها، پشت‌سر خود انسان‌هایی دارند که می‌ترسند، امید می‌ورزند و آینده را می‌سازند. اگر قرار است از جنگ بگذریم، باید آن را نه‌فقط در میدان نظامی که در ذهن و زبان و رفتارمان نیز شکست دهیم و در این مسیر، دانستن، آگاه بودن و مهربان ماندن، همان سلاح‌هایی‌ است که هیچ دشمنی توان شکست‌شان را ندارد.

بازنشر فانوس دریا به نقل از اقتصاد سرآمد

بازدید: 4

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *